چوب تنبیه خدا
....نامرئیست!...
نه کسی میفهمد،
نه صدایی دارد !
یک شبی یک جایی...
خاطرت می آید...
وقتی از شدت بغض..
نفست میگیرد...
خاطرت می آید...
وقتی از استیصال..
همه امید دلت میمیرد...
خاطرت می آید...
که شبی یک جایی...
باعث و بانی یک بغض شدی،
و دلی سوزاندی...
آن زمان فکر نمیکردی بغض،
پاپی ات خواهد شد
و شبی یک جایی...
می نشیند سر راه نفست
و تو هم بالاجبار!
هر دقیقه صد بار...
محض آزادی راه نفست
بغض را میشکنی...
آری این چوب خداست..